Tuesday, September 6, 2011

Cafe Leilee's menu for camping منو کافه لیلی برای اردو زدن

If you read my previous post you'll know that Cafe Leilee's staff spent the long weekend in the Yosemite Valley. And if you have been following this blog longer than that you'll also know that Cafe Leilee's staff are a bunch of food lovers who in every event find some excuse to indulge on good food. We're a family who used to pack big pots of cooked Persian rice along with fresh herbs, pickled cucumbers and bags of fruit for 4 hour road trips. So imagine what we did for a 4 day camping trip.
Well we didn't go that ballistic to bring pots of rice with us, we toned it down a little, just a little. The trip still needed a lot of planning just like any other trips. The kind of planning was a little different though. Compared to metropolitan areas, where my to do list includes the best restaurants that serve seafood, best pizzas, best gelato, or best chocolatier, for this trip all the places I had on my "to see list" included lakes, a half dome, meadows, creeks, and waterfalls. So to make sure that we had enough calories to sustain us through the hiking and biking trips we came up with the below menu (who am I kidding, the menu would not have changed even if there was no hiking or biking involved);
این آخر هفته گذشته ما تو آمریکا به علاوه شنبه و یک شنبه، دوشنبه رو هم تعطیل بودیم که خودمون هم جمعه رو بهش اضافه کردیم و رفتیم پارک ملی یوسمیتی اردو زدیم. اگر این صفحه ما رو چند وقتی هست که دنبال میکنین باید بدونین که اعضای کافه لیلی یک گروه آدمهای شکمو هستن که هر برنامه ای رو بهانه میکنن که غذای خوب بخورن. ما خانواده ای هستیم که موقعی که ایران بودیم برای یک سفر ۴ ساعته ساری تا تهران یک قابلمه لوبیا پلو با سبزی خوردن و ترشی برای تو راهمون میگرفتیم. 
خوب برای این سفر ما یک کم ملاحظه کردیم، فقط یک کم. این سفر مثل همه سفر های دیگه به برنامه ریزی جدی احتیاج داشت. معمولا وقتی سفر به شهر های بزرگ میکنم توی لیست جاهایی که باید بهشون سر بزنم رستوران ها, پیتزا فروشیها، بستنی فروشیها، و شکلات فروشیهای معروف هستن. ولی تو این سفر باید به کلی دریاچه و نیم گنبد، دشت، نهر، و آبشار سر میزدیم. بنابراین برای اینکه مطمئن بشیم که برای تمام راهپیمایی ها و دوچرخه سواری ها به اندازه کافی کالری ذخیره داریم منو زیر رو برای سفر آماده کردیم. (کی رو گول میزنم، این منو بدون برنامه راهپیمایی و دوچرخه سواری هم همین بود)


Day one:
Roasted shrimp and Orzo salad - For some reason I always fail to take a good picture of this ever so popular salad. The salad was made the night before and the overnight stay it had in the fridge helped all the ingredients to form a magical bond together the next day which was great because as soon as we arrived in our campground disappointed that it had no resemblance to the pictures on the park's website we gobbled it down wishing it would wash away our disappointment. Note to self: next time plan ahead and book a hotel!
روز اول 
میگو برشته شده با پاستا ارزو - نمیدونم چیه که من هیچ وقت از این سالاد بیچاره یک عکس درست حسابی نمیگیرم. این سالاد رو روز قبل از سفر درست کردم و شب تا صبح خوابیدنش توی یخچال به موادش کمک کرد که حسابی باهم دوست بشن و یک سالاد خیلی خوشمزه رو تشکیل بدن. خدا رو شکر، چون وقتی به اردوگاهمون رسیدیم، ناامید از شکل و روز کابینمون که هیچ شباهتی به عکس تو وب سایت پارک نداشت سالاد رو بلعیدیم که خوشبختانه نا امیدی ما رو زود خاتمه داد.
Which it did. As soon as we got organized, we head out to start our picnic.
Next meal, grilled pita pizza. Seriously I don't know why I waited for a camping trip to try this. It's super easy and it's ready in no time. Next time I'm going to try it in the oven toaster for a busy weeknight dinner. Just get a pita bread cover it with your favorite pizza sauce and any topping and any kind of cheese you desire and drop it on the grill. As soon as the cheese is melted it's ready to be devoured.
بعد از اینکه این سالاد یک کم روح ما رو شاد کرد، کمی مرتب شدیم و زدیم بیرون. غذای بعدی پیتزای منقلی، که نمیدونم چرا منتظر یک اردو بودم تا امتحانش کنم چون فکر میکنم این پیتزا حتی توی فر هم خوب از آب در بیاد. خیلی خیلی راحت هست و یک غذای فوری برای وسط هفته بعد از یک روز کاری طولانی.  نون عربی رو بگیرین، روش سس پیتزا بریزین و هر چی دوست دارین روی سس بریزین و روش هر جور پنیری که عشقتون میگیره بپاشین و توی فر یا روی منقل بندازین. هر وقت که پنیر آب شد پیتزا شما هم آماده نوش جان شدن هست. 

Day two:
After the aches and pains of sleeping in a squeaking spring mattress and then coming close to a freeze point in the morning, the only thing that could change the mood was some pancakes made over griddle over charcoal grill. I made the batter at home, packed it in a tight container and placed it in the cooler. In the morning of day two the only thing we had to do was to set fire and place that nice cast iron griddle I bought 5 years ago and almost forgot about over the grill. The pancake was honestly the highlight of the day up to the point I saw this view.

روز دوم
بعد از بیدار شدن با کلی درد از روی خوابیدن روی یک تشک فنری جیر جیر کن و دم صبح با یخ زدن سر تا پا به ویژه نوک بینی مبارکه، تنها چیزی که میتونست ما رو سر حال کنه پنکیک هایی بود که روی سینی چدنی روی منقل درست کردیم. مایه پنکیک رو روز قبل از سفر آماده کردم و توی یک ظرف محکم بستم و توی یخدون گذاشتم. صبح روز دوم تنها کاری که باید میکردیم این بود که آتیش رو به پا کنیم و این سینی چدنی رو که ۵ سال پیش خریدم و تقریبا فراموشش کرده بودم روی آتیش بزارم. این پنکیک ها واقعا بهترین اتفاق اون روز بود تا اینکه چشمام به این منظره افتاد.

After the high elevation hiking I couldn't wait to replace all the calories I had burnt with Mr. Dad's signature hamburgers, unfortunately we failed to document this one as well, but not to worry I'll post the photo along the recipe here soon.
Then because we really cared about being health conscious we decided to have some healthy coleslaw with avocado dressing afterwards! Yes we're really health conscious in case you didn't know!

بعد از کوه نوردی روی تپه های پر ارتفاع نمیتونستیم صبر کنیم تا کالری های سوخته شده رو با همبرگر معروف آقای پدر جایگزین کنیم. متاسفانه از این یکی هم یادمون رفت عکس بگیریم. ولی نگران نباشین به زودی دستور و عکسش رو تو این صفحه میزارم.
بعد از اونجایی که ما خیلی مواظب سلامتمون هستیم تصمیم گرفتیم یک کم سالاد کلم با سس آواکادو نوش جان کنیم. بله اگر نمیدونستین الان بدونین که ما خیلی مواظب رژیم غذایمون هستیم!



Day three:
The Scrambled egg tacone didn't rival the pancake but it was still yummy. The cast iron griddle is really something, When I bought it years ago I thought of cooking everything on it except for scrambled eggs. This hearty breakfast consisted of eggs (off course) mushrooms, sausage, tomatoes, jalapenos, and cheese and was wrapped in warm flour tortilla. Yes you just see the scrambled eggs part because by the time it was wrapped no one was willing to wait a second to have its picture taken.


روز سوم 
تخم مرغ قاطی شده با سوسیس و قارچ و گوجه فرنگی و فلفل و پنیر به پای پنکیک نمیرسید ولی خیلی خوشمزه بود. این سینی چدنی واقعا یک چیز محشریه. وقتی چندین سال پیش خریدمش فکر درست کردن همه چیز رو روش کرده بودم الا تخم مرغ نیمرو. مخلوط تخم مرغ و همه موادش رو لای نون مکزیکی پیچیدیم و لذتشو بردیم. بله دوباره از اونجایی که این دستاندرکاران کافه لیلی نمیتونستن طاقت بیاران این ساندویچ رو بخورن عکس از ساندویچ آخر نداریم!

This hearty breakfast was filling enough to sustain us through 4 hours of biking in the valley. But after returning to our camp no one could wait for Mr. Dad's next masterpiece.
Chicken kabobs - Marinated in liquid saffron, lemon juice and onions for about 3 days, these beauties were meant to be skewered, but then we really couldn't wait for Mr. Dad to skewer them so we convinced him to just throw them on the grill and let the grill finish the work. After they were cooked through and their aroma  made our neighbors envious we wrapped them in lavash bread topped with fresh herbs (basil, tarragon, parsley, cilantro, and garlic chives), and grilled tomatoes and again failed to take a picture because well, the same story, plus the neighbors really had their eyes on them.
این صبحانه مقوی ما رو برای ۴ ساعت دوچرخه سواری نگه داشت، ولی وقتی به اردوگاهمون برگشتیم نمیتونستیم صبر کنیم که شاهکار بعدی آقای پدر رو میل کنیم. 
جوجه کباب هایی که برای سه روز توی مخلوط زعفرون آب شده و آبلیمو و پیاز خرد شده خوابیده بودن قرار بودن به سیخ کشیده بشن و کباب بشن. ولی از اونجایی که سه فرزند آقای پدر دیگه نزدیک بود گریشون از گرسنگی در بیاد تصمیم بر این شد که مرغ های عزیز مستقیم روی توری منقل کباب بشن. بعد از اینکه کباب آماده شد و دل همسایه هامون آب افتاد این کبابهای جانانه رو لای نون لواش با سبزی خوردن و کباب گوجه میل کردیم. (جای شما بسیار خالی)


Day four:
After snacking on some banana breads along with some coffee, we head out for one last view of the Yosemite Valley, we said our goodbyes and drove back to Bay Area only to stop for some kotlet sandwich (recipe and photo to be posted), and well some fresh almonds that were apparently screaming Mr. Dad's name.

روز چهارم
بعد از میل کردن کمی کیک موز همراه قهوه راهی یک قله شدیم که قبل از خداحافظی با این پارک بینهایت زیبا یک بار دیگه به شگفتیهاش یک نگاهی بندازیم. توی راه هم ساندویچ کتلت با سبزی خوردن و خیار شور و گوجه فرنگی زدیم و به غیر از اونجا فقط یک بار وایسادیم که آقای پدر کمی بادام تازه بچینن، ظاهرا این بادام ها بدجوری چشمک میزدن. 

1 comment:

  1. Okay, with that kind of cooking I'll go camping with you all! Maybe we could just stay in a hotel at night though? ;)

    ReplyDelete

LinkWithin

Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...